طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۴۰

غارتگر حیا نکنی جام باده را

نکهت فزون بود گل کم آب داده را

ابری ندیده ام که نبیند به چشم کم

این قطره های اشک ز باران زیاده را

در خوان عیش نیست به از باده شربتی

تنگی مباد رزق، سر خم گشاده را