وحشی بافقی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۹ - دریغ از جان قلی

دریغ از جان قلی کز جور گردون

کناری پر ز خون رفت از میانه

زمانه دشنهٔ جورش چنان زد

که نوک دشنه در دل کرد خانه

طلب کردم چو تاریخش خرد گفت :

شهید دشنهٔ جور زمانه