صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۳

ای قبلهٔ جان ما چو بکوی تو رسیدیم

تسبیح بیفکنده و زنار بریدیم

پا بر سر بازار محبت چو نهادیم

با نقد دل و دین غم عشق تو خریدیم

از جان و سرو مال و خرد مذهب و آئین

هر پرده که بد حایل ما و تو دریدیم

اندر صفت حسن هر آن نکته که خواندیم

معنی همه در صورت زیبای تو دیدیم

آخر به کمند سر زلف تو فتادیم

زان پس که بهر بام نشستیم و پریدیم

کردیم فراموش حدیث دو جهان را

تا یکسخن از آن لب جانبخش شنیدیم

بر خاک در پیر مغان سر چو نهادیم

مانند صغیر از دو جهان پای کشیدیم