صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۸

قلم شرافت اگر دارد از رقم دارد

که دست هر حیوان بنگری قلم دارد

گر آدمی نه به معنی بود شرافتمند

بگو که صورت دیوار از آن چه کم دارد

درم نکوست ولی بهر صاحبان کرم

وگرنه ماهی سرگشته هم درم دارد

زمانه ریخت از آن خاک بر سر قارون

که دید طبع بخیلش رم از کرم دارد

عجب که واعظ ما خلق را بسوی صمد

کند دلالت و خود رو سوی صنم دارد

کسیکه خون خلایق خورد رود بحجاز

که تا زطوف حرم خویش محترم دارد

رود به مکه بسی حاجی خدا نشناس

که نه به دیر توجه نه بر حرم دارد

طواف کعبه پذیرند از آنکه سعی و عمل

به جمله سنن سید‌ امم دارد

هر آنچه گفته و گوید صغیر بی غرض است

اگر برنجد از او ابلهی چه غم دارد