صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴

بغیر عشق توام ای صنم گناهی نیست

چرا بسوزی منت از کرم نگاهی نیست

من از جفای تو بر درگه تو مینالم

کجا روم چکنم جز توام پناهی نیست

بگفتم ز کمندم بجوی راه فرار

بجز بسوی تو از هیچ سوی راهی نیست

کس از تو رو نتوانست درگریز آرد

که در احاطه حکمت گریزگاهی نیست

ملوک را سر ذلت بر آستانهٔ توست

بلی بغیر تو در ملک پادشاهی نیست

اگر به قهر کشی ور به لطف بنوازی

سئوال معترض و حکم دادخواهی نیست

صغیر جز تو ندارد مراد و منظوری

بصدق دعوی او از تو به گواهی نیست