ای قوی پنجه که بازوی تواناست ترا
دست گیر از ضعفا پای چو برخاست ترا
کن مهیا ز وفا خواستهٔ محرومان
ای که ناخواسته هر چیز مهیاست ترا
۳
جرعهٔی هم بحریفان تهی کاسه ببخش
ای که پر می قدح و ساغر و میناست ترا
ای به هر دایره پرگار صفت سرگردان
بشنو این نکته که آن حل معماست ترا
حاجت خویش بمحتاج دگر عرضه مکن
از خداوند طلب هر چه تقاضاست ترا
۶
دوش پیر خردم گفت ز احمق بگریز
گرچه در موعظه انفاس مسیحاست ترا
بی دلیلت نشود ره سر موئی نزدیک
گرچه هر مو قدم بایده پیماست ترا
سوی معراج وصالت نبود بال عروج
تا ز قید من و ما سلسله برپاست ترا
چون طبایع بتفاوت شده ایجاد صغیر
مصلحت با همه کس رفق و مداراست ترا