صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۲ - قصیده عشقیه

مسجود ملک آدم عشقست جمالت را

بر خیل رسل اقدم عشقست جمالت را

ای نوح نبی الله ای کشور دین راشه

ای رهبر هر گمره عشقست جمالت را

ای شه که جلیلستی بر خلق دلیلستی

بر حق تو خلیلستی عشقست جمالت را

ایموسی بن عمران ای کرده حق از فرمان

بهر تو عصا ثعبان عشقست جمالت را

ای عیسی بن مریم ای داده شفا از دم

بر اعمی و بر ابکم عشقست جمالت را

ای ختم رسل احمد ای از شرف بی‌حد

بر عرش تو را مسند عشقست جمالت را

ای نفس نبی حیدر ای حیدر اژدر در

ای سید و ای سرور عشقست جمالت را

ای خلق حسن رامت چونخلق حسن نامت

عام از ازل انعامت عشقست جمالت را

شهزاده حسین ایدل پیوسته تو را منزل

آسان ز تو هر مشگل عشقست جمالت را

سجاد امام دین ترویج ده آئین

ماه فلک تمکین عشقست جمالت را

باقر ولی مطلق گنجینهٔ علم حق

ای داده بدین رونق عشقست جمالت را

جعفر علم مذهب آئینهٔ وجه رب

داننده هر مطلب عشقست جمالت را

موسی شه دین پرور نوباوه پیغمبر (ص)

نور بصر حیدر عشقست جمالت را

ای شاه خراسانی ای لطف تو ارزانی

بر وحش بیابانی عشقست جمالت را

ای شه که جوادستی فیاض عبادستی

شافع به معادستی عشقست جمالت را

ای هادی گمراهان ای مقصد حق خواهان

ای شاه همه شاهان عشقست جمالت را

ای عسکری بافر ای شاه ملک عسکر

ای مهتر و ای بهتر عشقست جمالت را

ای سرور دین مهدی ای پرده نشین مهدی

ای نور مبین مهدی عشقست جمالت را

ای صابر و ای شاکر ای حامد و ای ذاکر

ای غائب و ای حاضر عشقست جمالت را

ای صد چو صغیرت جان کرده بمنی قربان

در فقر تویی سلطان عشقست جمالت را