صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴ - در مدح قاتل کفار حیدر کرار حضرت علی ابن ابیطالب علی علیه‌السلام

مقصود ز آفرینش کون و مکان علیست

کون و مکان چو جسم و در آنجسم جان علیست

فرمان بر خدای احد آنکه می‌دهد

فرمان به هفت اختر و نه آسمان علیست

بنگر کمال و فضل که در هر کمال و فضل

هرکس مقدم است مقدم بر آن علیست

یار و معین آدم و نوح آنکه آدمش

چون نوح ملتجی شده بر آستان علیست

تنها همین نه قاسم ارزاق مرتضی است

کاندر جزا قسیم جحیم و جنان علیست

شاهی که روشن است علو مقام او

چون آفتاب بر همه خلق جهان علیست

استاد جبرئیل که بر آستان وی

از شوق جبرئیل بود پاسبان علیست

آنشاه انس و جان که ز خلاق انس و جان

واجب ولای او شده بر انس و جان علیست

دانای هر لسان که بوصف جلال او

الکن بود ز خلق دو عالم لسان علیست

آن حی لایموت که در یکدم از دمی

بخشد بصد چو عیسی مریم روان علیست

ای آنکه در دو کون تو را باید ایمنی

سوی علی شتاب که حصن امان علیست

آن نیک و بدشناس که باشد ولای او

از بهر نیک و بد محک و امتحان علیست

آنکس که مصطفی شب معراج هر طرف

بنمود رو بدید جمالش عیان علیست

این نکته فاش بشنو و در فاش و در نهان

غیر از علی مجوی که فاش و نهان علیست

آن بندگان خاص که نقل مکان کنند

بینند خود که پادشه لامکان علیست

در عرش و فرش و خلوت و جلوت بمصطفی

یار و انیس و هم سخن و هم زبان علیست

عرش آستان شهی که پی بوسه درش

چرخ بلند را شده قامت کمان علیست

گر خضر ره به گمشده‌گان میدهد نشان

بی‌شک بخضر آنکه دهدره نشان علیست

آن سروری که بر نبی اندر غدیرخم

نازل شدیش آیت بلغ بشان علیست

فرمود مصطفی که در امت ز بعد من

مولی بخاص و عام و به پیر و جوان علیست

ای ناتوان توان ز علی ولی طلب

کز راه لطف یاور هر ناتوان علیست

گوینده سلونی و قائل به لو کشف

عالم بهر ضمیر شه غیب دان علیست

آن صاحب جلال که وصف جلال او

ناید بدرک و فهم و خیال و گمان علیست

شاهی که بر صغیر عطا کرده از کرم

در مدح خویش قوه نطق و بیان علیست