صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳ - در مدح سفینه النجات حلال مشکلات امیرالمؤمنین علیه‌السلام

روی حق روی حق نمای علیست

علی (ع) آئینهٔ خدای علیست

بولای علی (ع) قسم ایمان

به خدای علی (ع) ولای علیست

شب معراج شد لقاءالله

کشف بر خلق کان لقای علیست

مصطفی هر سخن شنید از حق

یافت کان صوت دلربای علیست

دستی آمد ز پشت پرده برون

دید دست گره‌گشای علیست

حمل بار ولایت علوی

کان نه در خورد کس سوای علیست

مصطفی را سزد که در کعبه

دوش پاکش بزیر پای علیست

این دو را جز یکی مدان و مخوان

که بجز این خلاف رای علیست

در رضای علی رضای خداست

در رضای خدا رضای علیست

حرکت در تمام موجودات

باشد از عشق و آن هوای علیست

یعنی این جنبشی که در اشیاست

درحقیقت به مدعای علیست

نه همین در کنشت و دیر و حرم

متواضع بشر برای علیست

بلکه پیوسته در قیام و قعود

ذکر کروبیان ثنای علیست

با خداوند خویش بیگانه است

هرکه جانش نه آشنای علیست

آسمان بی‌ستون از آن برپاست

کاین معلق بنا بنای علیست

مه ز خورشید کسب نور کند

نور خورشید از ضیای علیست

انبیا را در آفتاب جزا

سایبان بر سر از لوای علیست

کان لعل از چه خون بدل دارد

گر نه شرمندهٔ سخای علیست

بحر بگرفته کاسه گرداب

از چه بر کف نه گر گدای علیست

جبرئیل آن امین وحی خدا

بندهٔی بر در سرای علیست

بلبل از آن به گل فریفته شد

که مصفا گل از صفای علیست

در دل را به روی غیر ببند

کاین مقام شریف جای علیست

گر زید صدهزار سال صغیر

روز و شب منقبت سرای علیست