سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۵ - بافنده

هر که با آن دلبر بافنده شد یار سخن

نیست در عالم دگر او را غم گور و کفن

با اصول شانه هر دم دست و پایی می زند

عاشقان واکرده می گردند چون ماکو دهن