سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۲

تا کی ای بلبل به دنبال هنر افتد کسی

به که همچون غنچه بر سودای زر افتد کسی

از خبرداری ز من گشتند یاران بی خبر

باخبر باشند از خود بی خبر افتد کسی

دستم از بهر خدا ای عیسی مریم بگیر

از فلک افتد به است از پشت خر افتد کسی

چون عصا سازند او را پیشوای خویشتن

کوچه گردو خشک مغز و دربدر افتد کسی

می توان برداشت او را بر سر خود سیدا

در میان هر دو جنگی چون پسر افتد کسی