سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۰

وقت خط جان تو بیرون از بدن خواهد شدن

همچو گل پیراهن چاکت کفن خواهد شدن

از غبار خط شود سلطان حسنت خاکمال

ملک هندوستان تو را آخر وطن خواهد شدن

سنبل زلفت که پهلو می زند بر برگ گل

زود باشد خار دیوار چمن خواهد شدن

چشمت از بیدار خوابی دردسر خواهد کشید

غنچه خسبی ها شعار آن دهن خواهد شدن

یوسف حسن تو در چاه ذقن خواهد فتاد

کاروان مور خط و زلفت رسن خواهد شدن

شمع رخسارت که آتش در جهان انداخته

زود خاکستر نشین انجمن خواهد شدن

سیدا هر کس به لیلی طلعتان دل داده است

عاقبت رسوا میان مرد و زن خواهد شدن