سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۵

می روم در باغ و سر در پای سنبل می کنم

عمر را چون شانه صرف زلف و کاکل می کنم

می نویسم از چمن با آن گل رو نامه یی

خامه تحریر از منقار بلبل می کنم

نیست حاجت زاد راه از خویش بیرون رفته را

گردبادم پا به دامان توکل می کنم

غنچه خسبم سیدا عمریست در باغ جهان

عندلیبی گر به سر وقتم رسد گل می کنم