بیابان گردم و از کشور آرام بیرونم
متاع کاروان گردباد دشت مجنونم
نمی دانم کدامین شوخ قصد کشتنم دارد
که همچون موجه سیماب در تن می تپد خونم
ز من چون غنچه های باغ بوی درد می آید
نسیم کوچه باغ گلشن دلهای محزونم
نمی گردد صدف روشنگهر تا در صدف باشد
چراغم زیر دامانست تا در زیر گردونم
پی تکلیفم ای پروانه بر گردم چه می گردی
چو شمع کشته عمری شد که از هنگامه بیرونم
به زیر سایه موی سر خود دارم آسایش
به هر جائی که می سازم اقامت بید مجنونم
عرق آلوده خواهی بر سر بالین من آید
اگر دانی که در غمخانه خود بی تو من چونم
فغانم را نباشد سیدا با خلق تأثیری
مخالف می رسد در گوشها آهنگ قانونم