سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۰

از رخت آئینه من دامن گلچین شود

چشم بلبل عکس خواب آلوده را بالین شود

گر به روی دست خود زلف تو را سازم رقم

آستینم سر خط صورتگران چین شود

سرکشان در وقت حاجت بر در دلها روند

کاسه فغفور آخر کاسه چوبین شود

نیست بر اهل طمع غیر از کدورت حاصلی

دست اگر کوتاه گردد آستین بی چین شود

خانه زنبور شود دولتسرای اهل جاه

از کجا ما تلخ کامان را لبی شیرین شود

کلبه آزاده از وسواس شیطانی تهیست

ایمن از دزدان بود دیوار اگر سنگین شود

چون کمان حلقه گردد تیر بی پر گوشه گیر

پیر چون گردد سبکرو صاحب تمکین شود

چشم شوخش کرد میل سرمه مژگان مرا

وز خطش نظاره ناف آهوی مشکین شود

ذکر خالش برد بر گردون مرا ای سیدا

بعد از این تسبیح دستم خوشه پروین شود