سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۶

جلوه گر روزی که در گشن قد او می شود

سرو از خجلت خط پشت لب جو می شود

صیدگاه کیست این صحرا که من افتاده ام

حلقه های دام پای نقش آهو می شود

نکهت زلف که آوردست در گلشن نسیم

باغ را دامن پر از گلهای شب بو می شود

چهره او جان درآرد صورت دیوار را

عکس در آئینه چون طوطی سخنگو می شود

دلبر ما را اگر آرند در بازار مصر

چشم یوسف بهر سودایش ترازو می شود

ملک دل را خال رویش خواهد آتشخانه کرد

آخر این کشور خراب از دست هندو می شود

سیدا امروز معلوم شد از فانوس شمع

دل اگر روشن بود آئینه زانو می شود