سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۰

دل در برم چو کعبه دیار محمد است

همچون مدینه سینه حصار محمد است

آن نکهتی که تازه دماغ بهشت ازوست

بوی گل همیشه بهار محمد است

ایجاد آسمان و زمین با طفیل اوست

وینها همه برای نثار محمد است

بر دشمنان خویش نکرده دعای بد

خلق نکو به خصم شعار محمد است

در باغ شبنمی که به رخساره گل است

از قطره های گرم عذار محمد است

مرغان شاخ سدره کبابی در آتشند

طاووس باغ خلد شکار محمد است

رضوان ز باغبانی فردوس فارغ است

بر هر گل زمین که قرار محمد است

از هول روز حشر چو اصحاب ایمن است

هر کس که سیدا به جوار محمد است