سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴

خانه بر دوشم کلید رزق ها باشد مرا

گردبادم گردش سرآسیا باشد مرا

کلفتی گر رو دهد سر در گریبان می کشم

چاکها در جیب محراب دعا باشد مرا

خیمه بر پا کرده ام بر روی دریا چون حباب

روزیی هر روزه از موج هوا باشد مرا

ابر بی باران ز دریا می کشد شرمندگی

چشم بی نم کاسه دست گدا باشد مرا

می دهد کلکم پس از من هرزه گویان را جواب

همچو نافرمان زبانی در قفا باشد مرا

برگ کاهی هم نمی آید ز سوی کهکشان

با وجود آنکه رنگ کهربا باشد مرا

دزد هرگز در کمین خانه درویش نیست

پیرهن در بر ز نقش بوریا باشد مرا

دل مشبک گشته در تن از هجوم آرزو

این زره تا چند در زیر قبا باشد مرا

سوی بازار خریداران نمی سازد گذر

در دکان از بس متاع بی بها باشد مرا

از قناعت سیدا عمر ابد دارم امید

آبرو سرچشمه آب بقا باشد مرا