سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰

سایه از بی تابیم سیلی زند مهتاب را

اضطرابم جان درآرد کشته سیماب را

می شود خصم قوی از چرب و نرمی زیر دست

می کند پامال خود یک قطره روغن آب را

بر ضعیفان بیشتر می آید از دوران شکست

موج پندارد گلوی آسیا گرداب را

تیغ استاد مکمل باشد از نقصان تهی

نیست بر شمشیر ابرو دست پیچ و تاب را

زور بازو را چه نسبت پیش عقل حیله گر

رستم از تدبیر زد بر خاک و خون سهراب را

نیک و بد را از حوادث های دوران چاره نیست

کی تواند سد ره شد خار و خس سیلاب را

از تواضع قبله عالم توان شد سیدا

می کند پشت دو تا مد نظر محراب را