مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۱۵۲

دلها تو بری و قصد جانها تو کنی

بر چهره ز خون دل نشانها تو کنی

ما را گوئی، که عهد ما بشکستی

آنها ز تو آمد، این چنین ها تو کنی