جیحون یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵

آن شوخ که زد شرر به جان‌ها خشمش

زلفش دل خلق برد و داند پشمش

چشمی او راست تنگ و ...گشاد

ای کاش ...بود اثری از چشمش