جیحون یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳

هر شبی کآن پسر از مهر به تمکین من است

سرو در بستر و خورشید به بالین من است

هر که دید اشک مرا خواست ببیند رخ او

ماه را بین که غرامت‌کش پروین من است

عشقبازی به خم طُرّهٔ سیمین‌ذقنان

گرچه کفر است ولیکن چه کنم دین من است

تا فتاده است مرا از لب تو شور به سر

همه جا وصف سخن گفتن شیرین من است

حور طوبی قد اگر خواندمت ای شوخ مرنج

این قصور از طرف پستی تخمین من است

دزد اگر زلف تو و حاکم اگر مفتی شهر

آنچه مانَد به کمند این دل مسکین من است

نه عجب خواست ز جیحون غزل ار مجدالملک

که خداوند سخن خامهٔ مشکین من است