از صدر جهان امروز آفاق طربزا بین
وآن طلعت زیبا را در خلعت دیبا بین
هم لطف الهی را در رافت شاهی جوی
هم خلعت والا را بر آن قد و بالا بین
یرلیغ ملک بر خوان تبلیغ رسل بشنو
هر راز که پنهان بود امروز هویدا بین
در صدره پور شاه از دو کف راد صدر
هم دولت کان بنگر هم صولت دریا بین
زین جمله مفرحتر در محفل این عشرت
چون حضرت جیحون را با چامه شیوا بین
هم بذله شیرینش چون باده دیرین دان
هم گفت مقفایش چون شهد مصفا بین
تو نیز مها زین جشن برگیر حجاب از رخ
وآنگه به حجاب از شرم صد زهره زهرا بین
این صدر ممالک را وین بدر مسالک را
در شش جهت گیتی مردانه و یکتا بین
زین صدر جهان عشاق با دلبرشان میثاق
پس گر بودت انصاف در یزد بخارا بین
ترکی که ز خونریزی بُد فتنهٔ چنگیزی
شد رام رُنود امروز شایانی یاسا بین
هر سو پسری چون بدر مشکینخط و سیمیمنصدر
در منطقه خدمت ماننده جوزا بین
هر گوشه ز شوخی مست کش ساغر می در دست
خون دل وامق را در پنجه عذرا بین
ای ماه تو نیز از می بفزا به صفای روح
وز کشته دخت رَز اعجاز مسیحا بین
ترکی چو ترا جز مست سخت است گرفتن دست
جامی کش و کامی ده جان خواه و مهیا بین
بنشین و گلستان را شرمنده و شیدا کن
برخیز و صنوبر را پژمرده و رسوا بین
تاری ز خم گیسو بگشای و پس از هر سو
هی شاخه سنبل بو هی عنبر سارا بین
شوخی چو تو از کنعان شیخی چو من از صنعان
نشنیده خرد هرگز این دور فتنزا بین
نی فتنه به عهد صدر با کس نتواند غدر
بر عاشق خویش ای ترک با چشم مواسا بین
حکمش چو قضا در دهر بر هر چه مسلم دان
کلکش چو قدر در ملک بر هر چه توانا بین
بر جای نیاکان باز بنشاند شهش ز اعزاز
زین خسرو نیکی ساز این شفقت برجا بین
چندی نشدش گر بخت در سجده به پای تخت
زآن سوءِ قضا بگذر این حسن تقاضا بین
هر صبح ورا آزاد ز آبستنی شب دان
هر شام ورا فارغ زاندیشه فردا بین
آنجا که ز کف جود ریزد گهر منضود
پر ارض مطبق را تا چرخ معلا بین
هر صبح دمد تا مهر هر شام بود تا نجم
صد عیش مهنایش زین گونه مهیا بین