فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۸۸

زهی به پیش لبت کار عقل مدهوشی

زبان نطق، نوآموزِ‌ حرف خاموشی

به یاد رحم تو زان دیر می‌رسیم که هست

دل رحیم تو مجموعة فراموشی

که می‌تواند درد مرا دوا کردن

به مجلس تو به غیر از زبان خاموشی؟

گرم تو قدر ندانی غم تو می‌داند

مرا به هیچ خریدی به هیچ نفروشی

به احتیاط ز خود رو به بزم او فیّاض

بهوش باش گرت هست میل بیهوشی