از زمین بوس درش یک دم نپیچد سر جبین
هست نقش سجدة او سرنوشت هر جبین
مهر، خار راه او پیوند مژگان میکند
ماه گَردِ درگهش را گرده دارد بر جبین
عمرها شد تا به ذوق سجدة خاک دری
مینهم چون پرتو خورشید بر هر در جبین
نور ساید در رهش چون جبهة خورشید پا
آب گردد بر درش چون چهرة گوهر جبین
کم عیاری میکند پیش لبش آب حیات
پر گره دارد ز رشک لعل او کوثر جبین
قد چو سرو ناز پروردست و کاکل مشکتر
چهره چون خورشید تابانست و چون اختر جبین
زلف و کاکل چشم و ابرو چهر و عارض خط و خال
هر یکی جای خوشی دارد ولی کافر جبین
هر زمان در کُشتنم از سرگرانیهای ناز
پر ز چین دارد دم تیغ تو از جوهر جبین
شعله پیش آه من سر بر نمیآرد ز شرم
بر زمین در پیش اشکم مینهد اخگر جبین
جبهة شایستهای پیدا کند گر آفتاب
سجدة خاک درش را نیست لایق هر جبین
در جواب صائب صاحب سخن فیّاض من
میگذارم پیش خود بر خاک تا محشر جبین