چو گرد چند به دنبال کاروان گشتن
توان به بال و پر مصرعی جهان گشتن
مراد جلوة نازست از سهی قدّان
وگرنه گِرد سرِ سرو میتوان گشتن
ترحّمی که به من کردهای گناه تو نیست
که از تصرّف عشق است مهربان گشتن
ز پیریم چه غم اکنون که ممکن است مرا
رخ تو دیدن و بار دگر جوان گشتن
چه خوش نماست از آن تندخو مرا فیّاض
به گریه دیدن و خندیدن و روان گشتن