تا به کی پیوسته وصف طرّة پر خم کنم
خواهم این سودا دگر از خاطر خود کم کنم
نغمة ساز طرب با من نمیسازد دگر
گوش را خواهم که وقف حلقة ماتم کنم
مینهم از دور بینی پنبهای در گوش داغ
چون به بیدردان حدیثِ صحبت مرهم کنم
رام خود نتوان شدن با آشنائیهای غیر
وحشتی دارم کزین بیگانه خویان رم کنم
صحبت این مردمان وحشی کند فیّاض کو
اختلاط وحشیان تا خویش را آدم کنم