فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۷

هزاران منزلم طی گشت و من در اولین گامم

بود پیدا از آغازم که پیدا نیست انجامم

مرا به پاره کردن جامه عرت به بد نامی

که تنگ آمد لباس نیکنامی‌ها به اندامم

ستم باشد به زهر آغشتن لب در عتاب من

تو کز تحریک ابرویی توانی داد دشنامم

تکلف ترک آدابست ارباب محبت را

همینم بس که گاهی بی‌تکلف می‌بری نامم

ترا بر خاطر آیینه گردی تازه می‌بینم

بگو ای روز روشن چون نباشد تیره ایامم!

فریب سوختن زآن شعله خوردم لیک می‌دانم

که چون خاکستر پروانه آخر می‌کند خامم

ز کف فیّاض دادم دامن وصل محال او

چه سان نومید ننشینم که عنقا جسته از دامم