فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۶

راز در دل از آن نهان دارم

که به دل یارِ رازدان دارم

گر دل از جور دشمنان بشکست

مومیایی دوستان دارم

گرچه سر برنکرده‌ام ز زمین

جلوه بالای آسمان دارم

نرسیدم به وصل کعبه ولی

تحفة گرد کاروان دارم

ره کوته دراز کردة اوست

گله از عمر جاودان دارم

دین و دنیا بدادم از کف آه

که زیان بر سر زیان دارم

مهر آن مه به خویشتن فیّاض

گر ندانم یقین گمان دارم