چون بر ابرویش نظر اندختم
تیغ او دیدم سپر انداختم
هر نظر کز دوست بر غیری فتاد
آن نظر را از نظر انداختم
تا به کام دل توان پرواز کرد
صد گره بر بال و پر انداختم
بهر آن بیخانة در عمرها
خویشتن را دربدر انداختم
مجلس فیّاض دل را تیره داشت
خویش را جای دگر انداختم