منم به یاد تو آسوده از نعیم ریاض
تهی ز هر هوس و فارغ از همه اغراض
به نیم جان شده راضی چو مرغ نو بسمل
به بوی دل شده قانع چو مردم مرتاض
نظر به سوی تو دزدیده هم نیارم کرد
که هیچ چشم سیاهت نمیکند اغماض
بریده کی شود از جرم ما وظیفة لطف
کریم را ز کرم نیست چشم بر اعواض
ز خجلت ار چه شدیم از در تو رو گردان
نگاه لطف تو از ما نمیکند اعراض
به آفتاب ترا هر که اشتباه کند
نکرده ذوق تمیزش جواهر از اعراض