گم شدم از عالم امّا گم نشد نامم هنوز
گشت معلومم که با این پختگی خامم هنوز
توبه از میخوارگی کردم ولی از یاد می
میزند تبخالة حسرت لب جامم هنوز
یک نگه کردی و در بیتابیم عمری گذشت
میرمد از سایة من صبر و آرامم هنوز
خاک هم گردیدم و از خجلت شمشیر تو
آب آید بر دهان چون میبری نامم هنوز
عمرها شد کز چمن در بند صیّادم ولی
چشم بر گلزار دارد حلقة دامم هنوز
از می خواهش کشیدم دست و لب، صد ره به آب
تلخی این باده باقی هست در کامم هنوز
همّتم بر عرش شهباز تجرّد میزند
با چنین آزادگی در بند ایّامم هنوز
تا ابد هم ابروانش ناز بر من میکند
زهر چشمش میدهد تلخی بادامم هنوز
گرچه از بالای خود چندین گره دزدیدهام
جامة دنیا نمیافتد به اندامم هنوز
پیر گشتم لیک سودای جوانی در سرست
خندهها بر صبح دارد گریة شامم هنوز
گرچه میداند که فیّاض نصیحت نشنوم
از نصیحت میکُشد زاهد به ابرامم هنوز