فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۷

لب گرم شکوه بود که گردید دیده‌تر

شد ناشنیده شکوة ما ناشنیده‌تر

گفتیم چشم او به فسون رام ما شود

این آهوی رمیده دگر شد رمیده‌تر

واماندگان ناله ز دنبال می‌رسند

ای آه، گرم کرده عنان را کشیده‌تر

در تنگنای هستی خود ما خزیده‌ایم

گر ممکن است خواهم ازین هم خزیده‌تر

تا کی مکیدن جگر خویش، بعد ازین

خواهم لب تو از جگر خود مکیده‌تر

پر شورش است عرصه همانا که بوده است

زین پیش بزم هستی ازین آرمیده‌تر

فیّاض ضعف پیری و بار گران عشق

پشتِ خمیده پشتِ کمانی خمیده‌تر