ناز تو رخنه در جگر شیر میکند
آیینه را نگاه تو شمشیر میکند
عکس تو زنگ از دل آیینه میبرد
ویرانه را خیال تو تعمیر میکند
بیم خجالت تو به بزم آه سرد را
در سینه همچو گریه گلوگیر میکند
اقبال غمزة تو به تأیید هر نگاه
ملک دلی برای تو تسخیر میکند
فیّاض وصل او به قیامت فتاد حیف
این وعده آرزوی مرا پیر میکند