فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۲

به جفا چون بتان قرار کنند

فکر عشّاق بیقرار کنند

تیره‌تر تا کنند عاشق را

دستة زلف، تار تار کنند

هر دم از جلوه گر دلی نبرند

بنشینند و پس چه کار کنند!

منّت مرهمش به جان دارند

هر که را خاطری فگار کنند

صید دشمن شدند ماهوشان

دوستان را چنین شکار کنند!

وه چه جادوگرند گلرویان

برگ گل را بنفشه زار کنند

غمگساری کنند نام ولی

غم دل را یکی هزار کنند

دست بر دست اگر زنند رواست

که خزان حنا بهار کنند

بهر خط می‌کشیم زحمت زلف

مشق ثلث از پی غبار کنند

عزّت هر که بیش، خواری بیش

سر منصور را به دار کنند

لطف پنهان کنند با فیّاض

صد جفا گرچه آشکار کنند