فریب جنّتم در عشق کی مغرور میسازد
کجا بیطاقتی با وعدههای دور میسازد
چسان حسرتکش کویش به جنّت میشود راضی!
هماغوش خیال او کجا با حور میسازد!
هر آتش کی تواند دودم از هستی برآوردن!
شب تاریکِ موسی را چراغ طور میسازد
گر اقبال بلند سایة زلف بتان نبود
که روز روشن ما را شب دیجور میسازد؟
چنان اندیشة شهد لبش گیرد در آغوشم
که بر من خوابگه را خانة زنبور میسازد