فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۷

گفت و گو یک حرف را تفسیر نتوانست کرد

خامشی هم نکته‌ای تقریر نتوانست کرد

من که بر بال ملک دام نظر می‌افکنم

همّت من یک پری تسخیر نتوانست کرد

عمر در خدمت به سر بردیم و مردودِ دریم

طالع بد را کسی تدبیر نتوانست کرد

عقد الفت کس نمی‌بندد که از هم نگسلد

یک کس این زنجیر را زنجیر نتوانست کرد

امشبم سر تا به پا از بس که مدهوش تو بود

در خجالت رنگ من تغییر نتوانست کرد