بسکه آرام از نگاهش بیمحابا میپرد
رنگ از رخسارة مرغان دیبا میپرد
در محیط عشقم از بیم خطرناکی چه باک
کشتی شوقم به بال موج دریا میپرد
نامة گمگشتگان بر بال عنقا بستهاند
چشم بر راهانِ ما را دیده بیجا میپرد
جلوة شاهین بدست نو شکارم دیده است
مرغ روح من که در اوج تمنا میپرد
شوق اگر پر میدهد بی پای رفتن صعب نیست
تشنة ریگ روان صحرا به صحرا میپرد
در کمین مطلب نایاب دام افکندهایم
دم فرو بند ای نفس پیرا که عنقا میپرد
ز آشنائیها ز بس فیّاض رمها خوردهایم
هر که نام ما برد رنگ از رخ ما میپرد