یا بمن خود را ازین بیگانهتر بایست داشت
یا مرا با خویش یکرنگانهتر بایست داشت
من که جَستم دانهریزیها چه تأثیرم کند
صید را در دام، غمخوارانهتر بایست داشت
عقل غارت کردهتر چندان که لطف آمادهتر
پارهای دیوانه را دیوانهتر بایست داشت
پنجة بیطاقتی برتافت آخر زور صبر
اندکی این خانه را ویرانهتر بایست داشت
بر تو دست این دشمنان از دوستیها یافتند
خویش را زین محرمان بیگانهتر بایست داشت
خواستی از روی معنی جا کنی در طبع من
پاس این صورت ترا رندانهتر بایست داشت
یا ترا یک پیرهن یارانهتر بایست بود
یا مرا یک پرده بیتابانهتر بایست داشت
خویشداریها عجب مردانه صیدم کرده بود
حیف، صیدی این چنین مردانهتر بایست داشت
شعله را سوز از پر پروانه افزونتر خوشست
شمع را فیّاض ازین پروانهتر بایست داشت