فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۳

برفروزد جان و تن با آنکه داغ دل یکی‌ست

بینوایان را چراغ خانه و محفل یکی‌ست

لطف فرما ناوکی هر جا فرود آید خوشست

قدر تیر غمزه‌ات در دیده و در دل یکی‌ست

دشمنی‌های دو عالم با من از بیداد اوست

گرچه صد شمشیر بر سر می‌خورم قاتل یکی‌ست

نخل عشرت در دل من بار حسرت می‌دهد

هر چه می‌کارم درین در گشته ده حاصل یکی‌ست

رحمت عام تو هرگز شامل فیّاض نیست

آخر این بیدل هم از یاران پا در گل، یکی‌ست