فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۵

درون پرده نه پنهان عذار جانانست

که زیر ابر نهان آفتاب تابانست

به سیر لاله و گل دل نمی‌کشد هرگز

دلم ز غنچة پیکان او گلستانست

بدامنم نرسد هیچ‌گه ز کوتاهی

همیشه دست مرا کار با گریبانست

ز بس که آب نماندست در جهان خراب

ز چشمه‌ای که توان آب خورد پیکانست

درین جهان پر آشوب دون به خاطر جمع

به گوشه‌ای که توان بود کنج زندانست

گمان خاطر جمعی به غنچه نیز نماند

به عهد زلف بتان عالمی پریشانست

همیشه ناله به یک طرز می‌‌کنم فیّاض

مرا نه عادت مرغ هزار دستانست