فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۲

تا بوی زلف یار در آبادی منست

هر لب که خنده‌ای کند از شادی منست

بالم وداع جلوة پرواز می‌کند

یارب دگر که در پی صیّادی منست؟

دارم سراغِ جلوة سیمرغ و کیمیا

هر نقش پی که گم شده در وادی منست

از ناله رخنه در جگر سنگ می‌کنم

کو بیستون؟ که نوبت فرهادی منست

فیّاض هر چه در صف زلف گفته‌ام

در شعر کارنامة استادی منست