فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱

گهی که دیده نه بر روی آن صنم بازست

به چشم من همه اوضاع دهر ناسازست

به بزم دوست مرا ناله شادیانة اوست

بلی فغان نی از بهر دیگران سازست

ز هر چه غیر تو عمریست بی‌نیاز شدیم

به ما هنوز نگاه تو بر سر نازست

جراحت تو نهان در میان جان دارم

که زخم‌های تو از زخمِ غیر ممتازست

چه لذّتست به تیغش که همچو گل فیّاض

دهان زخم زخمیازه تا ابد بازست