دل تهی از خون شد و دیده چو کوثر پرست
شیشه اگر شد تهی شکر که ساغر پُرست
دل زعنا پرملال شیشة ساعت مثال
یک دم اگر خالی است ساعت دیگر پرست
وجه پریشانیم چیست که از یُمن اشک
دامن دریا دلم از در و گوهر پرست
قطرة اشکم چنین گرم چرا شد مگر
ساغر چشم من از خون سمندر پرست!
جای تو فیّاض نیست در دل تنگم دگر
بسکه سراپای من از غم دلبر پرست