نه زابرش خبر و نه ز بهارش یادست
ملک دل زآب دم تیغ ستم آبادست
دستگیریش به جز تیشه درین راه نبود
عاشقان رحم به بیچارگی فرهادست
نقش شیرین اگر از موی نگارد شاپور
کوهکن تیشه به دستش قلم فولادست
سر مو عیب ندارد خط جانپرور دوست
میتوان یافت که مشق قلم استادست
میتوان گفت اگر کفر نباشد فیّاض
نقطهٔ بخت تو سهوالقلم ایجادست