شیشه هم بزمست با او، ساغرش هم مشرب است
ای دل ارخون در جگر داری برای امشب است
دست و پایی میتوان زد مطلب دل گر یکی است
این دل بیدست و پا سردرگم صد مطلب است
وعدة پابوست از بس عقدهام بر عقده ریخت
جان گره گردید چون تبخاله اینک بر لب است
روز وصل دوستداران میکشد آخر به هجر
آفتاب صبح هر جا میرود رو در شب است
دیدهام فیّاض تا در پیچش آن موی میان
هر سر مو بر تنم در پیچش تاب و تب است