نظر به روی تو دارد نگاه بیادبست
سری به گوش تو دارد کلاه بیادبست
گهی به روی تو دستی زند گهی بر دوش
در اختلاط تو زلف سیاه بیادبست
تو بینقاب و من از انفعال میلرزم
که طفل آرزویم را نگاه بیادبست
در آتشیم چو خالت ازینکه بر لب جو
به طرز خطّ تو روید گیاه بیادبست
به دور روی تو شرمنده نیستند افسوس
که مهر خیرهسر افتاد و ماه بیادبست
فتاده پرده ز کار دلم چه چاره کنم
که گریه طفلْ مر جست و آه بیادبست
نفس ببند و ترحم به خرج کن فیّاض
که آهِ پرده درِ صبحگاه بیادبست