بیتپش آرام کی باشد دل زار مرا
ذوق جستن زنده دارد نبض بیمار مرا
من کجا و اینقدر تاب تزلزلهای عشق
عطسة گل میکند اشفته دستار مرا
شکوة نازکدلان از برگ گل نازکترست
میتوان در یک نفس طی کرد طومار مرا
کردهام کوته به خود راه دراز آرزو
یک گره درهم نوردد رشتة کار مرا
نغمه روحانیست زاهد پنبهای در گوش نه
بو که بتوانی شنیدن نالة زار مرا
گلبنم را ناامیدی از بهار فیض نیست
یک گلستان گل در آغوش است هر خار مرا
در فروغ آفتاب عشق منزل کردهام
نیست دست سایه دامنگیر دیوار مرا
خون دل بیخواست میجوشد ز شریان نفس
نیش مضرابی نمیباید رگ تار مرا
تا زبان عشق دارم در دهان فیّاضوار
سرخط کردار میسازند گفتار مرا