نمود از پرده رخ یارم نمیخواهم دلایل را
بیا از پیش من ای گریه بردار این رسایل را
از آن کنج لب شیرین غریبی بوسه میخواهد
چه میگویی جوابش؟ منع نتوان کرد سایل را
به من از علم اشراقی و مشّایی چه میگویی؟
که صد ره شستهام چون مشق طفلان این رسایل را
مسخّن دان دل تنگم مجسطی را نمیدانم
به بطلمیوس بگذار این مُمثل را و مایل را
حدیث وصل و حرف کیمیا یارب که پیدا کرد؟
که قولی در میان هست و نمیدانیم قایل را
شفادانان لعل یار فارغ از اشاراتند
نمیخوانند هرگز دفتر عرض فضایل را
میان ما و جانان حایلی خود نیست جز هستی
بیا فیّاض تا از پیش برداریم حایل را