کجا شد آن نمکپاشی به زخم از همزبانیها
نهان در هر نگه صد لطف و ظاهر سرگرانیها
کنون گر صد ادا از غیر میبینی نمیفهمی
چه شد آن خردهبینیهای ناز و نکتهدانیها
به جادویی خراج بابل از هاروت میگیرم
ولیکن درنمیگیرد درو جادو زبانیها
اگر کوتاه شد دست من از دامان فتراکش
ولی دارم از آن ترک شکارافکن نشانیها
عصای آه گاهی دستگیری میکند فیّاض
وگرنه برنمیخیزم ز جا از ناتوانیها